مکاتبات یک شهید با جوانی در آلمان
مکاتبات یک شهید با جوانی در آلمان
مارتین! ما خواهان صلحیم اما...
نگاهی کوتاه به زندگی و اندیشه های شهید محمد علی احصایی
خواهرش در خواب دید که آسمان، تاریک و ظلمانی است و به یک باره، نوری سینه ظلمت را شکافت و او صلوات فرستاد. همین که از خواب برخاست، به او گفتند: محمد علی، متولد شده است.
محمدعلی احصایی، دانشجوی رشته بهداشت عمومی که در تاریخ 1343 در نی ریز متولد شد، در تاریخ 30/12/1362 در منطقه جفیر ، در کربلای ایران، به شهادت رسید، او در دامان مادری که هرگز بدون بسم الله الرحمن الرحیم به او شیر نداد، رشد یافت و در دبستان، به عنوان شاگرد ممتاز، عکسش در یکی از روزنامه ها به چاپ رسید. در جلسات زیارت عاشورای مسجد جامع مهدی شهرستان نیریز، شرکت میکرد و با شروع انقلاب، به طور مستمر، در راهپیماییها شرکت می نمود. با وجود کمی سن، یکی دو بار توسط مأموران رژیم، دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار گرفت. بعد از پیروزی انقلاب، در فعالیت های انجمن اسلامی دبیرستان محل تحصیل خود، نقش به سزایی داشت. در همان ایام، با عناصر ملیگرا و گروهک های چپ گرا، به مبارزه برخواست.
شهید محمدعلی احصایی در اولین آموزش نظامی بسیج، شرکت کرد و همزمان با آغاز دومین سال جنگ تحمیلی، به سوی جبهه شتافت و در عملیات شکست حصر آبادان، شرکت کرد و قبل از عملیات فتح المبین،
امام که گریههای عاشقانه او را دید به او نگاهی پدرانه نمود و علی عزیز، به یکبار بوسیدن کفایت نکرد و چند بار بر دست محبوب خود بوسه زد.
به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها و مسجد جمکران شتافت و سپس به تهران رفت و به گونهای معجزهآسا، موفق به دیدار خصوصی امام شد و بر دست امام بوسه زد، دوستان همراه او میگویند: او در این دیدار، گریه میکرد و امام که گریههای عاشقانه او را دید به او نگاهی پدرانه نمود و علی عزیز، به یکبار بوسیدن کفایت نکرد و چند بار بر دست محبوب خود بوسه زد. پس از این ملاقات، در عملیات رمضان شرکت کرد و سپس در دو عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک، حاضر شد. در این زمان بود که وی موفق به اخذ دیپلم و در کنکور سراسری در رشته بهداشت عمومی دانشگاه علوم پزشکی اهواز، قبول شد. او پس از مدتی، به جبهههای نبرد بازگشت و سرانجام در منطقه جفیر، به شهادت رسید.
قسمتی از مکاتبات شهید با جوانی آلمانی به نام مارتین .
مارتین، جوانی آلمانی است که توسط برادر علی، با شهید آشنا شد و از علی خواست که به وسیله نامه، حقایق انقلاب اسلامی را برای وی بازگو نماید. شهید در یکی از نامه هایش در پاسخ به سؤالات مارتین، چنین مینویسد:
«... آری همان طور که نوشته بودید، انقلاب اسلامی ایران، یک ریشه نوظهور کاشت و این ریشه، روز به روز میرود که یک درخت بزرگ و زیبا شود؛ درختی بزرگ و زیبا که به وسیله خون عزیزترین فرزندان این ملت، آبیاری شده. من اکنون به شما میتوانم بگویم که این درخت، 5 سال از عمرش بیشتر نمیگذرد و هر چند همه جهان (البته نه ملت ها بلکه دولت های) قدرتمند، خواستهاند که این درخت را از ریشه بکنند، ولی به یاری خدا نتوانستهاند؛ چون همان طور که میدانید، این درخت، ریشه در عمق وجود انسان هایی آگاه و خدادوست دارد؛ انسانهایی آزاد که حاضرند همه چیزشان را فدا کنند؛ ولی اسلام، دین خدا، باقی باشد و درخت انقلاب، سالم بماند. شما فکر کنید آیا در این صورت، باز قدرت های جهان، موفق میشوند که به این درخت، آسیب برسانند؟... ما خواهان صلحیم؛ صلحی که آزادی و استقلال ما را از بین نبرد؛ ولی وقتی هم که بخواهند هستی ما را غارت کنند، ما نیز با تمام هستی مان، در راه حراست از کشور و انقلابمان تلاش میکنیم. من در اینجا این سوال را از شما میکنم : آیا وقتی دزدی به خانه شما حمله ور شود و بخواهد پدر و مادر و خواهر و برادرهای شما را از بین ببرد، باز دست بر روی دست میگذارید و تماشا می کنید و باز میگویید: ما صلح می خواهیم؟
... ما معتقدیم که اسلام، خواه ناخواه، پیروز خواهد شد و این، وعده خداست که دین خود را یاری نماید. ما معتقدیم که چون این انقلاب خدایی و مردمی است، پیشرفت میکند .
... ما معتقدیم که اسلام، خواه ناخواه، پیروز خواهد شد و این، وعده خداست که دین خود را یاری نماید. ما معتقدیم که چون این انقلاب خدایی و مردمی است، پیشرفت میکند».
قمستی از وصیت نامه شهید
ای دوستان عزیزم! در سنگر مدرسه، ایمان و درس را تواماً در خود تقویت نمایید و مدرسه را سنگری علیه استکبار جهانی کنید. خود را بسازید. شماها هستید که باید انقلاب را به جهان صادر کنید و مبادا عملی انجام دهید که باعث به درد آمدن قلب امام عصر و نایب بزرگوارش گردد. ای خدای بزرگ! انقلاب اسلامی مان را به انقلاب مهدی موعود(عج)، متصل نما.
... بله، حال اگر چه فعلاً کاری نیست و در چادرها دور از هر سر و صدایی هستیم، حتی گاهی فکر میکنم شاید مسئول باشیم؛ چون از این بیت المال و از این همه کمک و یاری مردم ایثارگر، استفاده میکنیم؛ بدون این که مثمرثمر باشیم؛ حداقل خودم را میگویم و کاری و خدمتی برای اسلام کنیم؛ ولی خوب، همین که در یک جمعی پاک و نورانی هستیم، ما را بس است.
... و از این که پروردگار به ما این عنایت را فرموده ودر این برهه از زمان، زندگی میکنیم، با این ویژگیهایی که سراغ داریم و دارید، او را شکر میگوییم؛ گرچه توان آن را نداریم و فقط از خدا می خواهیم به ما و به همه، اخلاصی عطا بفرماید تا اگر عملی انجام میدهیم، مورد پذیرش حق قرار گیرد و رضایت او را جلب نماید.
.... حمد خدای را که حرکتی جدید و روحی تازه در ملت ما دمیده شد و با بسیج همگانی و طرحی نوین، زمینه سرکوبی دشمنان اسلام و سربلندی لشکریان امام عصرعلیه السلام، فراهم آمد و دیری نخواهد پایید که جوانههای پیروزی، به گل بنشیند.
... ای کاش هزاران هزار جان داشتیم تا قربانی این راه میکردیم و خدایا به تو پناه میبرم، اگر بخواهم مرگی غیر از شهادت در راهت، داشته باشم و در هر نماز و در هر رکوع و سجده و قنوتش، از تو با آه و ناله میخواهم که «اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک».
سحرم دولت بیدار به بالین آمد |
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد |
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای |
که ز صحرای ختن، آهوی مشکین آمد |
حافظ