امام سجاد متولد 5 شعبان سال 38 به شهادت رسیده در 12 یا 18 یا 25 محرم سال 95 هجری این امام بعد از واقعه عاشورا 34 سال عهده دار امر ولایت و امامت بوده ودر این 34 سال هیچگاه از غم آن واقعه فارق نگشته مادر این حضرت به قول قوی شهربانو فرزند دختر یزدگرد سوم بوده و به نوعی شاهزاده ایرانی نیز هست
این امام در قبرستان بقیع در کنار فرزندان و عموی بزرگوار خود دفن شدند روش مبارزه این حضرت با دعا و نیایش بوده و از ایشان صحیفه گرانقدر سجادیه به جا مانده که مجموعه ای از دعا های حضرت هست
واین هم داستانی زیبا از امام سجاد :
سعید ابن مسیّب می گوید :سالی قحطی شد و
مردم به طلب باران رفتند . من نظر افکندم و دیدم غلامی هنوز دعای او تمام نشده بود
که ابری در آسمان ظاهر شد .
غلام سیاه چون نظرش بر ابر افتاد ، خدا را
حمد کرد و باران نازل شد به حدی که گمان کردیم ما را از بین خواهد برد .
من به دنبال آن غلام رفتم ، دیدم وارد خانه
امام سجاد (ع) شد . خدمت امام رسیدم و عرض کردم : در خانه شما غلام سیاهی هست ،
منت بگذارید و او را به من بفروشید .
فرمود :ای سعید ! چرا به تو نبخشم ، پس به
بزرگ غلامان خود امر فرمود هر غلامی که در خانه دارد به من عرضه کند . پس ایشان را
جمع کرد ، ولی آن غلام را بین ایشان ندیدم .
گفتم : آن را که من می خواهم بین ایشان
نیست . فرمود :دیگر باقی نمانده مگر فلان غلام، پس امر فرمود او را حاضر کردند .
چون حاضر شد دیدم او همان مقصود من است . گفتم : مطلوب من همین است.
امام فرمود : ای غلام ! سعید مالک تو است
همراهش برو . غلام رو به من کرد و گفت : چه
چیزی سبب شد که مرا از مولایم جدا ساختی ؟
گفتم : به سبب آن چیزی که ازاستجابت دعای
باران تو دیدم . وقتی غلام این سخن را شنید رو به آن آسمان کرد و گفت : ای
پروردگار من ! رازی بود بین تو و من ،
الان آن را فاش کردی مرا بمیران و به سوی خود ببر .
پس امام (ع) و آن کسانی که حاضر بودند
گریستند و من با حال گریان بیرون آمدم . چون به منزل خویش رفتم فرستاده امام آمد و
گفت: اگر می خواهی جنازه غلام را ببینی بیا . با آن فرستاده برگشتم و دیدم غلام
از دنیا رفته
کتاب "1001 حکایت اخلاقی " جلد 1 صفحه 195 به نقل
از "یکصد موضوع پانصد
داستان " به نقل از "منتهی الامال "
یا علی...